بیماری علی کوچولوووووووووو
سلام...
الان که دارم برات مینویسم نازنینم هوا ابری هستش و نیم ساعت پیشبارون زیباییدر حال باریدن بود.
.......تو عزیزدلم هم اروم خوابیدی.............الهیکه فدات بشم..درست ازاخر شهریور مرضی.....4 بار بردمت دکتر..گلوت چرک کرده و سرفه های وحشتناکی میکنی
امروز ظهر اونقدر گریه کردی که منم باهات شروع به گریه کردم..............وضعیت روحی من وقتی تو مریضی خیلی خراب میشه.......فقط گریه میکردی ظهر تا اینکه بابا اومد و گفت پاشو دوباره نه چهار باره بریم دکتر!!!!!!!!!!!!!!!!!!
تازه من خودم هم ازشدت فشار عصبی مریض شدم..گلوم خیلی درد میکننه...
.هر سه تایی رفتیم دکتر......دکتر وقتی فهمید چهارتا دکتر بردمت دعوام کردولی وقتی وضعتو دید سکوت کرد سکوت!!!!!!!!
بعد رفتیم امپولاتو بزنیم اول امپولای منو زدن...وای.........عجب دردی داره.قربونت برو با اینکه اصلا از امپول نمیترسیدی ولی اونقدررررررررررررر گریه کردی که منم زدم زیر گریه!!!!!!!!!!!!!!!11حالا بیچاره بابا نمیدونست منو اروم کنه یا تو رو..................
وقتی رسیدیم خونه به طور معجزه اسایی لیمو رو که خیلیییییییی دوست داری خوردیوبعدم چند قاشق غذا خوردی................الانم با بابا خوابیدی.
..................امیدوارم هرچی درد وبلا داری بیاد به من عزیز دلم.........فدات بشم.....نبینم مریضی.............ای خدای مهربون همه بچه های مریضرو شفا بده...........امین......