بزرگ مرد کوچولوی من

قدم به قدم تا سومین نوروز با پسرمون علی کوچولووووووووووووووووووو

هوا بهاااااااااااااااااااری شده!!!!!!!!!!!!!!! سلامی به زیبایی گلهای بهاری.....علی اصغرم پسرم....دیگه ماشااله بزرگ شدی....امسال برا عید برات کت شلوار مشکی گرفتیم.....برا خودت داماد شدی وروووووووووووووجک..... درست مثل اینکه همین دیروز بود سال ۸۷ دنیا اومده بودی و روزعید چهلمین روز تولدت بوود.......وای که چقدر گریه میکردی.....اون سال حتی من فرصت اینکه سرم رو هم شونه کنم رو نداشتم.....وهمش گریه میکردم که اینو نمیخوام...........ولی امسااااااال..... تدارکات اماده کردن علی اقا واسه عیددددددددددد........هورااااااا یک شنبه با بابا یوسف رفته بودی ارایشگاه و حسابی به خودتون رسیدید..ههههههه الهی قربونت برم..بابایی ازت فیلم گرفته که م...
25 اسفند 1389

درد دل های مادرانههههههههههههههههههههه

ای خداااااااااااااااااااا خسته شدم از دست این شیطون بلاااااااا علی جون خیلی شیطون شدی....واقعا اذیتم میکنی......چون ادم تو داری هستم فقط میتونم اینجا درد دل کنم.......زیادم نمیتونم با بابا یوسف حرف بزنم اون خودش یک عالمه فکر وخیال داره.......زندگی رو دیگه به حدی رسوندیم که وقتی تو خوابی یعنی برای ما تولد دوبارههههه.........اخه چرا این قدر ناارومی؟؟؟؟دیگه امروز دل و زدم به دریا و دیروز بعد ماجراهای خونه خاله راضی قراره امروز ببرمت ب یک روانپزشک کودکان تا تکلیفم با تو و خودم روشن بشه..........اخ که چقدر بچه داری سختههههههه...تازه اگه میدونستم این قدر مسئولیت داری هرگز راضی به دنیا اومدنت نمیشدم!!!!!!!!!!ناشکری نشه ولی واقعا دیگه خسته شد...
10 اسفند 1389

تولدددددددددددددددددددت مبارک!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

عزیزدلم تولدت مبارک........... پروردگارااااااااااااااااااااااااا ای خدای مهربانم...امروز که کودک زیبای دو ساله ام را در اغوش گرفتهام وبوسه ای زیبا بر روی گونه اش میزنم تو را هزاران بار شکر میکنم.......دوسال پیش در چنین روزهایی علی را به ما عطا فرمودی...........پروردگارم اگر صبح تا شام تورا شکر نمایم باز کم گفته ام ....چرا که فرزندی زیبا وسالم و شیطوووووووووووووون برایمان عطا کردی......واما پسرم علی جااااااااان....... مرد کوچکم علی اصغر جانم........................ کودک زیبا و معصومم انقدر دوستت دارم که نمیدانی......عزیزم اگر در این دو سال اذیتت کردم...اگر سرت داد زدم همه از عشقم به تنها فرزندم یعنی تو بودی...مرا ببخش..... ...
23 بهمن 1389

بدون عنوان

عزیز دلم با اینکه خیلی بلا تشریف داری ....ولی عاشقتم....................اگه بخوام از اول تعریف کنم قند عسل من در تاریخ ۲۱ بهمن سال ۸۷ روز یکشنبه ساعت ۱۲ ظهر به دنیا اومد ............ با قد ۵۱ووزن ۳و۲۰۰کیلووووووووووووووووووو......... میااااااااااااااااااااااااااااااام وبقیه ماجراااااااا رو مینویسم.....بوس وباییییییییییییی ...
24 دی 1389

ماجراااااااااااااااااااااااااای ساخت وبلاگ برا وروجکم......

                         امان از دست این مامان تنبل و پسر شیطون!!!!!!!!!!!!!!! عسل مامان الان تقریبا دوسالی میشه که اومدی پیش ما و هزارویک ماجرا از قبل وبعد اومدنت دارم.......ولی تنبلیهای من و شلوغیهای تو نزاشته تا بیام وبرات بنویسم.....چهار بار برات وبلاگ ساختم وبعد حذف شد..................................ولی از امروز قول مردونه میدم که بیام وبرات .بنویسم ] www.iranxm.com' /> ...
24 دی 1389