بزرگ مرد کوچولوی من

پسرم میدانی خداکیست؟؟؟خدااااااااا..........

اولین بار در سال 2001 توسط زنی به نام ریتا در وب سایت یک کلیسا قرار گرفت، این مطلب کوتاه به اندازه ای تاثیر گذار و ساده بود که طی مدت 4 روز بیش از پانصد هزار نفر به سایت کلیسا ی توسکالوسای ایالت آلاباما سر زدند. این مطلب کوتاه به زبان های مختلف ترجمه شد و در سراسر دنیا انتشار پیدا کرد . Interview with god گفتگو با خدا I dreamed I had an Interview with god خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم . So you would like to Interview me? "God asked ." خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی ؟ If you have the time "I said " گفتم : اگر وقت داشته باشید . God smiled خدا لبخند زد My time is e...
21 ارديبهشت 1390

پسرم نبینم گریه کنی هاااااااااااااااااااا........

کوچيک تر که بودم فکر مي کردم بارون اشک خداست ولي مگه خدا هم گريه مي کنه چرا بايد دل خدا بگيره!!!! دوست داشتم زير بارون قدم بزنم تا بوي خدا رو حس کنم اشک خدا را تو يه کاسه جمع کنم تا هر وقت دلم گرفت کمي بنوشم تا پاک و آسماني شوم! آسمان که خاکستري مي شد دل منم ابري مي شد حس ميکرم که آدما دل خدا رو شکستند و يا از ياد خدا غافل شدند همه مي گفتند باران رحمت خداست ولي حس کودکانه من مي گفت خدا دلش از دست آدما گرفته   ...
21 ارديبهشت 1390

دوستت دارم همسرم.........................

یک بار خواب دیدن تو… به تمام عمر می‌ارزد پس نگو… نگو که رویای دور از دسترس، خوش نیست… قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولی دل دریایست… تاب و توانش بیش از اینهاست. دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد   براش بنویس دوستت دارم آخه می دونی آدما گاهی اوقات خیلی زود حرفاشونو از یاد می برن ولی یه نوشته , به این سادگیا پاک شدنی نیست . گرچه پاره کردن یک کاغذ از شکستن یک قلب هم ساده تره ولی تو بنویس .. تو … بنویس تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم چون تو پاک هستی می توانم تو را خط خطی کنم که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار میشوی و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یا...
21 ارديبهشت 1390

بدون شررررررررررررررررررررررررررح.......................

خوش به حال آسمون كه هر وقت دلش بگيره بي بهونه مي باره ... به كسي توجه نمي كنه ... از كسي خجالت نمي كشه... مي باره و مي باره و... اينقدر مي باره تا آبي شه... ‌آفتابي شه...!!! کاش... کاش مي شد مثل آسمون بود... كاش مي شد وقتي دلت گرفت اونقدر بباري تا بالاخره آفتابي شي... بعدش هم انگار نه انگار كه بارشي بوده ....به کرم سبز بينديش ! بيش تر زندگاني اش را روي زمين مي گذراند به پرندگان حسد مي ورزد از سرنوشتش خشمگين است و از شکل خويش ناخشنود است مي انديشد: « من منفورترين موجوداتم» زشت- کريه و محکوم به خزيدن بر روي زمين اما يک روز مادر طبيعت از کرم مي خواهد پيله اي بتند. کرم يکه مي خورد. پيش از اين هرگز پيله اي نساخته. گما...
5 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

روزهای بهاری وزیبای سال جدید...............................       پسر گلم علی جون این فصل بهار سومین فصل بهاره که تو مرد کوچولوی من به خونواده ما اضافی شدی.............این روزها هوای شهرمون خیلی ابری هستش..وبارونهای بسیار زیبایی میباره.......وتو گل پسرم هم همچنان خیلی خوب با پوشک بای بای کردی و برا خودت اقایی شدی.........                   این روزا سر بابات خیلی شلوغههههههههههههه.......مشغول ساختن خونه جدیدمونه که تا عید تموم بشه وبه امید خدا اسباب کشی کنیم............................. برنامه این هفته........
4 ارديبهشت 1390

اولیت پست مامان تنبل در سال جدید بعد از یک مااااااااااااااااه!!!!!!!!!!!!!!!!111111

نوروز برا خونواده کوچولوی من چطوری گذشت؟؟؟؟      نوروز سال ۹۰هم برای خانواده کوچک ومهربون من بسیار خوب بود.......تعطیلات نوروز رو با خوشی و دید و بازدیدهای فراوان به پایان رسید.....که در این مدت علی مامان ما رو از شیطنت های خودشون مستفیض میفرمودن!!!!!!!!!! علی مامان این عید یک عالمه عیدی جمع کرده بود......جدودای ۲۰۰ تومن که همه رو ب حساب اقا واریز کردم.....منم از مامانم و شوشو عیدی گرفتم و واسشون خواب دیدم ولی فعلا خرج نکردم.............ههههههههههههه ماجرای ۱۳ بدرررررررررررررر............ ۱۳ بدر امسال واقعا برای ما کمی ۱۳ و نحسی داشت............قرار بود ۱۳ بریم به مرغداری شوشو اینا تو هوالی اهر .........صبح ساع...
30 فروردين 1390

دیگه واقعا سال تموم شد!!!!!!!!!!!!!!!!!

واماااااااااااااااا امروز........... امروز که اخرین روز ساله واقعا علی جون شما هم سنگ تموم گذاشتی....هر کاری کردم نخوابیدی.......حالا هم روی تختت داری شیطونی میکنی...... امروزکه از خواب بیدار شدیم بابا برا صبحونه اومده بود خونه...بعد مدتها با هم صبحونه خوردیم....وبعدخونه رو جمع و جور کردیم ونهار رو اماده کردیم و باهم رفتیمبرا هفت سینمون شمع بخریم و خریدهای موند رو انجام بدیم....ساعت ۲ هم نهار خوردیم و هر کاری کردم جنابعالی نخوابیدییییییییییییی.... الان هم بدجوری دلم گرفته میخوام سرم رو گرم کاری کنم ولی نمیدونم چه کاری.....به گمونم این اخرین نوشته من تو سال۸۹ باشه.......ولی نه!!!!!!!!!!!!!!!اگه تونستم شب قبل سال تحویل میام و وب...
29 اسفند 1389

نمیدونم چرا اینقدر دلم گرفتهههههههههههههه

عزیزم وبلاگت شده برا من سنگ صبور............ با اینکه تو تو خونه داری شیطونی میکنی و هزارتا کار دارم تا تحویل ولی دلم بد جوری گرفته.....خیلی کسل شدم......نمیدونم چیکار کنم.......؟؟؟؟ به زودی میام و یک عالمه عکس های خوشگلت رو میزارم تا خوشحالت کنم...........دوست دارم عزیزم.....بوووووووووووووووووووس......فعلا هم میرم ببینم چطوری سرم رو گرم کنم....ههههههههه ...
28 اسفند 1389

یک روز تا عید.................

خداحافظ  ای سال ۱۳۸۹........................... سلاااااااااااااااااااااااام ......ظهر بخیر....امروز دیگه اخرین روز سال ۸۹ رو سپری میکنیم...... این سال هم با تموم خوبی ها بدی ها گذشت...........سالها چقدر زود میگزرههههههههه فقط اولین و اخرین روزهای سال که در یاد میمونه......الان ساعت درست ۳و۴۰ دقیقه هستش.....علی رو خوابوندم وتموم کارهامون تقریبا تمومه.....امروز نهار اخرین قورمه سبزی سال ۸۹رو پخته بودم حاتون خالی خیلی خوشمزه شده بووووووووود با اینکه بهار با خودش طراوت و شادابی میاره ولی من عاشق پاییز و زمستونم.......عاشق برف و سرما هستم.....دلم گرفته که زمستون بار و بندیلشو بسته و راهی سفره ..... خداحافظ زمستان........ ...
28 اسفند 1389