بزرگ مرد کوچولوی من

تابستان 90...........................

امروز دیگه تقریبا در اواخر تیرماه قرار  گرفتیم..........................منم که کمی تنبل تشریف دارم هنوز امروز بعد تقریبا ٢ ماه میخوام وب پسر بیچارم رو اپ کنم.........وای ببخش علی جون...سرم خیلی شلوغ بود................. بعد چهلم عموی جوونم که خیلی هم ناگهانی فوت کرده بود تصیم گرفتیم برای عوض شدن حال و هوامون یه سفر شمال بریم..........که شنیدن خاطرات سفرمون خالی از لطف نیست................................. سفر چند روزه شمال با خاله جون و بابایی جونم اینااااااااااااااااااااااااااااااا جاتون خالی....................سه شنبه شب فکر کنم ١٥ تیر بود دیگه حرکت کردیم به طرف بندر انزلی................................اخ جون دخمل خاله هام هم ق...
27 تير 1390

همسرم..............ای مهربانم...............

همسرم........ این روزها که به شدت مشغول زندگی کردن هستیم و زندگی کردن از یادمان رفته به یاد روزهای قبل افتادم..............روزهایی که مشغله تو اینقدر زیاد نبود...................اینقدر خودت رو اذیت نمیکردی......................اه ه ........که روزها چقدر زود میگذرد..........روزهای قبل تولد علی فرصت زیادی برامون وجود داشت ...ولی الان من که مشغول علی هستم...تو هم به قول خودت شدیدا در حال چرخاندن چرخ زندگی..........................ولیما به خدا خودت رو خیلی بیشتر از پولت دوست داریم ها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!کمی کمتر خودتو عذاب بده...ولی به کی میگی................ این متن رو به بهترین همسر دنیام تقدیم میکنم.................... قشنگ ترین ت...
30 خرداد 1390

بدون عنوان

آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم، دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای خوشبختی خودت دعا کنی؟ سهراب سپهری گل اگر خار نداشت دل اگر بی غم بود اگر از بهر پرستو، قفسی تنگ نبود زندگی، عشق، اسارت، قهر، آشتی، همه بی معنا بود... ...
28 خرداد 1390

وای که چه مامان تنبلی دارم.............هههههههه

مامان خانمی مااااااااااااااااااااااااااا مامان خانمی یه ماهی میشه برام ننوشتی هاااااااااااااا...........من که سر در نمیار م....ماشالله این مامان ما اینقدر خوش گذرون تشریف داره کهههههههه نگو......فقط وقت نمیکنه بیاد و وبلاگم رو اپ کنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! البته حق داره...اونقدر خرابکاری میکنم که بیچار ه همیشه در حال جمع وجور کردن کارای منه..... صبح هم چشمامو باز نکرده میگم مامان امروز کجا  بریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ منو میبره خونه انا وبابایی و خودش با خاله شیرین میره دنبال خرید وبازار...........این خریدهای مامان مونا هیچ وقت تمومی نداره.......................... دیروز هم ٢٦ خرداد روز مرد وپدر بود..................................
27 خرداد 1390