وای که چه مامان تنبلی دارم.............هههههههه
مامان خانمی مااااااااااااااااااااااااااا
مامان خانمی یه ماهی میشه برام ننوشتی هاااااااااااااا...........من که سر در نمیار م....ماشالله این مامان ما اینقدر خوش گذرون تشریف داره کهههههههه نگو......فقط وقت نمیکنه بیاد و وبلاگم رو اپ کنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
البته حق داره...اونقدر خرابکاری میکنم که بیچار ه همیشه در حال جمع وجور کردن کارای منه.....
صبح هم چشمامو باز نکرده میگم مامان امروز کجا بریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
منو میبره خونه انا وبابایی و خودش با خاله شیرین میره دنبال خرید وبازار...........این خریدهای مامان مونا هیچ وقت تمومی نداره..........................
دیروز هم ٢٦ خرداد روز مرد وپدر بود................................بابا جون روزت مبارک...بووووووووووس
چهارشنبه......................................
چهارشنبه رفتیم خونه انا و بابایی............تا روز پدر رو جشن بگیریم.........هوراااااااااااا.......
طبق معمول دخمل خاله های نازم هم اونجا بودن............غلاله(غزاله) وبهاره............
حالا بازی نکن...پس کی بازی کن................یه عالمه با بهاره خاله بازی کردم.........تاب بازی........بدو بدو..............نهار انا برامون ماکارونی پخته بود.....جاتون خالی...............
شبم حیاط خونه بابایی و اب و جارو کردن مامان وخاله جون..............نشستیم. شام حیاط......بابایی کاباب درست کرد.....................به به چه خوشمزه بوووووووووووود....شبم کادو ها رو دادیم یه علمه بابایی رو بوس کردیم ساعت ١ اومدیم خووووووووووووووووونه.......
وای عجب خوابم میییییییییییییییییییاد.................شب بدر(بخیر)
٥شنبهههههههههههه
امروزهم قراره بریم خونه اقاجون و مامانی.................................
خونه اونا ده تا نوه دور هم جمع میشن.............عجب بازار شامی میشه....هههههههه
تا دلتون بخواد اونجا بازی کردم وهندونه خوردم.................شبم اونقدرز عمو یونس خندونده بود منو جیش کردم تو بغلش........................هی میگم عمو قلقلکم ندههههههههه.....ابروم رفت.....